خوش حالان بیدار بخت
1. یک شب معتدل بهاری بود؛ بهار 1394 خورشیدی. چند روزی پیش از آن شب، ابرهای بهاری مانند هوس های جوانی ناگهان آمدند، با سر و صدا ریزش کردند و به زمین و طبیعت زادگاهم، زندگی تازه بخشیدند. آن شب، جمعه شب هفتم فروردین 94، جشن عروسی پسر ِ پسر عمویم در روستای باستانی میرملکی بود که با دختر خاله اش ازدواج کرده است.
در آن شبِ عیش و سرور، باد ملایم و خنکی می وزید. باد وقتی که می آمد و در لای برگ های درختانِ سبزِ نخلِ شکوفه کرده می پیچید درختان از شادی، شاخه تکان می دادند. باد بوی بهار را به همراه داشت. زمین ِروستا و شهرستان های مُهر و لامِرد از خواب و خاموشی سنگین و زمستانی اش بیدار شده بود.
دختران و پسران جوان ِ فعال در آیین عروسی، بیدار و شادمان بودند. اینان بیدار بخت نیز هستند. بیدار بودن و بیدار ماندن، نشاط آور است. جوانان پرشور، همراه با آهنگ موسیقی دست در دست هم می رقصیدند؛ رقص محلی، سنتی و امروزی. غم ها به کنار، شادی به هزار. شادی و خوش حالی یک امر درونی است بیشتر تا یک امر بیرونی. روان شناسان گفته اند کسی که شاد و خوش حال است همیشه چیزی برای شادمانی پیدا می کند.
من و به احتمال زیاد شما، بعد از خواندن قرآن، نماز، دعا و گفت و گو با دوستان، آن چه بیشتر مورد پسندمان است گوش دادن به موسیقی و دیدن رقص و شادی جوانان ِ ایران زمین است. دنیا، شادی و غم دارد. دنیا هزاران زیر و بم دارد اما خردمندان و عارفانی چون«عمر خیام» به ما توصیه کرده اند که شادی و شاد بودن را برتر و بالاتر از غم و اندوهناک بودن، بدانیم و ترجیح دهیم زیرا این ترجیح، موجب ارتقای روح و جانِ شیرین می شود.
به تعبیر خیام نیشابوری، از آن جا که مرگ در کمین لحظه های شاد عمر ما است پس باید قدر «دم و لحظه های شاد و خوش» را دانست و «در لحظه زیستن و در حال، زندگی کردن» را غنیمت شمرد. گریزی از مرگ نیست، چه در اثر پیری و بیماری، چه در پی جنگ و رخداد طبیعی. آدم ها پس از مرگ در گورهایی به خواب ابدی می روند که با سنگ و گِل پوشانده می شوند. مهم این است که انسان در مدت عمر اعتباری و عاریتی و برغم سستی و فرسایش تن، ضعف و زوال عقل، رویارویی با دریای غم و اندوه و تراکم امواج مصیبت، دل و عشق ِ زنده و ماندگار داشته باشد؛ تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی است.
در میانه ی رقص تند جوانان، 2 تن از آنان که ناخواسته سر و دستشان به شدت به هم خورده بود، دعوا کردند، تندخو، کج خلق و تلخ کام شدند. با میانجی گری دست اندرکاران جشن، غایله خوابید و خوشبختانه به یکدیگر آزار نرساندند. دلم سخت می گیرد اگر ببینم آدم ها به ویژه جوانان آن هم در عید و روزهای شادمانی و عروسی، به همدیگر آزار برسانند. جایی که می توانند در بهار زندگی شان در قبال همه ی شادی ها بیشترین گشاده رویی را داشته باشند، اگر این چند روزه ی شیرین را با بدخلقی برای هم خراب کنند روزی می فهمند چه گوهر ارزشمندی از دستشان رفته که دیگر دیر شده و غیرقابل جبران است.
ما انسان ها اغلب گِله می کنیم که چرا روزهای خوب زندگی مان کم است و روزهای بدمان زیاد اما حق چنین گله ای نداریم زیرا اگر در قبال خوبی هایی که خداوند همه روزه ارزانی مان می کند گشاده رو باشیم، سختی ها برایمان تحمل پذیر می شود. برخی نیز البته معتقدند روحیه ما و تندخویی و بد خُلقی ما دست خودمان نیست. بیشتر ِ ما بر احساسات خود، حاکمیت و تسلط نداریم و سلامت جسمانی ِ ما در نوع رفتارمان خیلی دخالت دارد. آدم ناسالم و ناخوش به هر حال تندخو و کج خلق می شود.
نیمه های شب که موسیقی و رقص و جشن و شادی پایان یافت، شام آوردند. مهمانان به خصوص جوانان ِ خسته از فعالیت و تحرک، با لذت، غذا می خوردند. بعضی شان تند تند غذا می خوردند و لقمه های غذا را نمی جویدند. فکر کردم معده شان مانند معده شترمرغ است که هر چیزی را می تواند ببلعد!
2. یک بعد از ظهر معتدل بهاری بود؛ بهار 1394 خورشیدی. صدا یی از دور می آمد که نه متعلق به موتور خودروهای سبک و سنگین بلکه از رعد برق بهاری بود. سپس صدای نخستین قطره های باران را که بر تاج درختان محلی بخش «کوشکُنار» و ساحل شنی این بخش در حاشیه خلیج فارس، فرو می ریخت، شنیدیم. نم نم باران گویی اشک خداوند بود که بر گونه های طبیعت می غلتید و ما آن را مشاهده می کردیم.
آن روز، بعد از ظهرِ 12 فروردین 94 ، همراه مادرم و اعضای خانواده و بستگان دور و نزدیک به کوشکنار - بخش تابع شهرستان پارسیان که طبق مصوبه مجلس از استان هرمزگان جدا و به استان فارس پیوسته است (1) - سفر کردیم. ساعت ها کنار اسکله ی « تِبِن» و ساحل زیبای خلیج فارس راه رفتیم، نشستیم، جزر و مد، حرکت امواج و جابجایی کشتی ها و لنج ها و غروب آفتاب را تماشا نمودیم.
باران بند آمده بود اما زمین هنوز خیس بود و هوا مرطوب و نسیم می وزید. نوجوانان و کودکانِ همراه، عریان شدند و تن به آب ساحل سپردند و شادی و خوش حالی کردند. با فرزندانم و با هدف شریک شدن در فضای دوستی و شادی ِ جمع، ساعتی در آب های خلیج فارس شنا کردیم.آیا زندگی بدون عید و شادی و دوستی و جمع بودن و محبت ورزیدن، ارزش به سر بُردن دارد؟ علت شادی و راز شادکامی چیست؟
یک دوست ِ جامعه شناس در بخش نخست کتابش (2) که در عید نوروز امسال یک نسخه از آن را به من اهدا کرد نوشته است که می توانید مشکلات را بزرگ ببینید و شادی ها را کوچک یا برعکس . این به طرز فکر شما بستگی دارد. اگر دایم تنها باشید عوامل منفی در چشم شما بزرگ می شوند و افکار منفی سایه گسترده ای بر روی افکار مثبت شما می اندازند اما اگر در جمع و در میان دوستان و بستگان خود باشید ممکن است صدای خنده ی شما از همه بلندتر باشد.
به باور این دوست، ما همان چیزی را می بینیم که می خواهیم. برخی حتا در بیابان برهوت هم زیبایی می بینند و برخی دیگر در دل مزارع سبز، دلتنگ می شوند. برخی قادرند یک مشکل کاری را به یک موقعیت مناسب تبدیل کنند و برخی دیگر یک فرصت پیشرفت را به یک مشکل بدل می سازند.
نیمه های شب ِدوازدهم جمادی الثانی که مهتاب در آسمان ِ خلیج فارس، فروزان بود، به منزل بازگشتیم. فردای آن شب یعنی سیزده به در یا روز طبیعت در محوطه ی سرسبز امامزاده «سید محمد» که گفته شده از نوادگان امام موسی کاظم (ع) و از عارفان قرن ششم هجری است و آرامگاهش نزدیک ِ بخش «اسیر» از توابع شهرستان مُهر است، در جمع دوستان، به خوشی و خوبی گذراندیم.
عده ای از مردم، درون مقبره ی عارف ِ یاد شده با حرارت عبادت می کردند. حرکات و رفتارشان را دیدم و نمی دانم چرا یک دفعه این قصه ی کوتاه به یادم آمد که عارفی را دیدند یک مشعل و یک جام آب در دستانش دارد. پرسیدند کجا می روی؟ گفت: می روم با شعله ی آتش، بهشت را بسوزانم و با آب، جهنم را خاموش کنم تا مردم، خدا را فقط به خاطر عشق و دوستی به او بپرستند نه به خاطر طمع بهشت یا ترس از جهنم.
25/1/1394
....................................
1. مقام های دولت و نمایندگان سیاسی اش در استان های فارس و هرمزگان هنوز این مصوبه ی مجلس را به علت برخی مخالفت ها از ناحیه ی امام جمعه ی بندرعباس و طرفدارانش، عملی و اجرایی نکرده اند.
2. حمید جعفریان، راه های مثبت اندیشی و شادکامی در زندگی اجتماعی، تهران، نشر انتخاب، 1390، ص 16